پروسترويکايي که از دست رفت
پروسترويکايي که از دست رفت
پروسترويکايي که از دست رفت
رهبر شوروي از 1985 تا فروپاشي آن در سال 1991
اين مسئله براي من و ديگر رهبران نسل جديد شوروي – همينطور براي آن دسته از نسل قديم رهبران که نگران آينده کشور بودند – واضح بود . يادم مي آيد ساعاتي قبل از اجلاس عمومي کميته مرکزي که مرا در مارس سال 1985 به عنوان دبير جديد حزب انتخاب کرد با اندره گرميکو – وزير امور خارجه – گفت و گو مي کردم . گرميکو با من هم عقيده بود که تغييرات عميق فارغ از خطراتي که دارد ضروري است .
اغلب از من سوال مي شود که من و کساني که پروستريکا را رهبري مي کرديم مي دانستيم هدف از کاري که مي کنيم چيست ؟ جواب من هم بله و هم خير است . من مي دانستم چه مي کنم اما به تمام پيامدهاي آن در آن زمان اشراف نداشتم . آنچه که ما نمي خواستيم و مي خواستيم کنارشان بگذاريم معلوم بودند : سيستم اقتصادي و سياسي و ايدئولوژيک منجمد ، جبهه گيري در برابر بخش عمده اي از جهان و مسابقه تسليحاتي افسار گسيخته . در پس زدن اين ها ما از حمايت کامل مردم برخوردار بوديم. در برابر ، آن دسته از مقامات رسمي که بعدها به استالينيست هاي جان سخت بدل شدند ، سکوت کردند و حتي سر تسليم فرود آوردند .
اما پاسخ به سوال بالا هنوز هم سختي هايي دارد : هدف هاي ما چه بود ؟ قرار بود که به چه برسيم ؟ ما راه طولاني اي را در زمان کوتاهي پيموديم : راهي که از تلاش براي اصلاح نظام موجود آغاز شد و به فهميدن اين نکته که بايد نظام را عوض کرد منتهي گشت . من هنوز هم معتقدم اينکه تغييرات تدريجي را انتخاب کردم راه درستي بود . راهي که ارادي و خود جوش بود و کمر مردم و کشور را نمي شکست و از خونريزي اجتناب مي کرد .
در حالي که راديکال ها به ما براي تسريع اصلاحات فشار مي آوردند ، محافظه کاران چوب لاي چرخ مان مي گذاشتند . هر دوي آنها در قبال آنچه بعدا اتفاق افتاد شايسته بيشترين سرزنش ها هستند . من به سهم خود [ در قبال آنچه اتفاق افتاد ] مسئول هستم و آن را مي پذيرم . ما ، رفرميست ها ، اشتباهاتي داشتيم که هزينه هايي را بر ما و بر کشور عزيزمان تحميل کرد .
اشتباه اصلي ما اين بود که براي اصلاح حزب کمونيست دير اقدام کرديم . حزب خود پروستريکا را کليد زد و به زودي بدل به بزرگ ترين مانع حرکت ما به سوي جلو شد . راس بوروکراتيک حزب کودتاي اگوست 1991 را – که سبب شکست خوردن اصلاحات شد – ساماندهي کرد .
همين طور ما درباره جمهوري هاي شوروي دير اقدام کرديم . جمهوري هايي که در زمان حيات مشترکشان راه طولاني اي را طي کرده بودند . آن جمهوري ها تبديل به دولت هاي واقعي که اقتصاد و طبقه نخبگان خود را داشتند ، شده بودند . ما مي بايست راهي پيدا مي کرديم که اين جمهوري ها به صورت دولت هاي حاکم در درون يک اتحاديه دموکراتيک مرکز زدوده در آيند . در رفراندم مارس 1991 که به صورت ملي انجام شد ، بيش از 70 درصد راي دهندگان حمايتشان از ايده اتحاديه جديدي متشکل از جمهوري هاي با اقتدار و حاکميت [بيشتر] را نشان دادند . اما کودتاي نافرجام اگوست که موقعيت مرا به عنوان رئيس جمهور تضعيف کرد اين دور نما را غير ممکن نمود . اين گونه بود که در پايان آن سال اتحاد جماهير شوروي ديگر وجود نداشت .
ما اشتباهات ديگري هم کرديم . در بحبوحه جدال هاي سياسي ما اقتصاد را فراموش کرديم . مردم هرگز ما را به خاطر کمبود مواد مصرفي روزانه و صف هاي طولاني براي مواد ضروري نبخشيدند .
اما هنوز دستاوردهاي پروسترويکا غير قابل انکار است . آن اصلاحات راهي به سوي آزادي و دموکراسي بود . نظر سنجي ها امروزه تائيد مي کنند حتي آناني که پروستريکا و رهبران پيش برنده آن را نقد مي کردند ، دستاوردهايي را که پروستريکا در پي خود آورد ستايش مي کنند ، دستاوردهايي همچون کنار زدن نظام توتاليتري ، آزادي بيان ، مذهب و اجتماعات و کثرت گرايي سياسي و اقتصادي .
بعد از فروپاشي شوروي ، رهبران روسيه ورژن راديکال تري از اصلاحات را برگزيدند . استراتژي «شوک درماني » آنان در حد فاجعه بود . بسياري از مردم در فقر غوطه ور شدند ، درآمدشان به سرعت کاهش يافت ، و بهداشت ، آموزش و فرهنگ آسيب هاي جدي ديد . روسيه توان صنعتي اش را از دست داد و اقتصاد آن کاملا به صادرات نفت و گاز طبيعي وابسته شد .
با تغييرات ، کشور به صورت نيمه ويران در آمد و ما با آشوب محض روبرو شديم . دموکراسي به مخاطره افتاد . انتخاب مجدد بوريس يلتسين در سال 1996 و انتقال قدرت به ميراث بر از قبل تعيين شده او يعني ولاديمير پوتين در سال 2000 در ظاهر دموکراتيک بود اما در واقع نه . آنجا بود که دلنگراني من درباره آينده دموکراسي در روسيه آغاز شد .
من مي دانستم در موقعيتي که هستي دولت روسيه در خطر بود نمي شود تابع نعل به نعل از روي «کتاب» عمل کرد . مقداري سخت گيري و قاطع بودن و حتي تا اندازه اي اقتدار گرايي در چنين موقعيت هايي لازم است . براي همين بود از گام هايي که آقاي پوتين در زمان نخستين دوره رياست جمهوري اش بر مي داشت حمايت کردم . من تنها نبودم . حدود 70 تا 80 درصد مردم در آن زمان از او حمايت مي کردند . تثبيت موقعيت کشور نمي تواند هدف نهايي باشد . روسيه نيازمند توسعه و نوسازي است براي آنکه بدل به رهبر جهان مستقل شود . در سال هاي اخير کشور ما به اين هدف نزديک نشده است ، حتي اگر براي يک دهه ما از قيمت بالاي اقلام صادراتي مان – نفت و گاز – منتفع شده باشيم . بحران اقتصاد جهاني به روسيه بيش از کشورهاي ديگر آسيب رساند و از اين بابت کسي جز خود ما مقصر و مسؤول نيست .
تنها با قدم گذاشتن در راهي دموکراتيک است که روسيه مي تواند با اعتماد به نفس پيشرفت کند . از اين منظر ، اخيرا موانعي به وجود آمده است . براي مثال ، تمام تصميمات اکنون توسط قوه اجرايي گرفته مي شود و پارلمان هم تنها زير آن را مهر مي کند . استقلال دادگاه ها زير سوال رفته است . ما حتي سيستم حزبي نداريم که در چارچوب آن يک اکثريت واقعي بتواند پيروز شود و در عين حال نظر اقليت را محترم بداند و اجازه دهد اقليت در قالب اپوزيسيون فعال عمل کند . اين احساس مداوماً در حال گسترش است که دولت از جامعه مدني مي هراسد و دوست دارد همه چيز را کنترل کند .
آيا کسي مي خواهد به گذشته بازگردد ؟ فکر نمي کنم کسي جز رهبران روسيه چنين خيالي داشته باشد . من احساس خطر مي کنم وقتي اين جملات را از رئيس جمهور مدودف مي شنوم زماني که اخطار مي داد :« آيا اقتصاد ابتدايي مبتني بر صادرات مواد خام و فساد همه گير راه ما را براي آينده باز مي کند ؟». او همچنين در برابر رضايت ساختگي در جامعه زماني که دولت « بزرگترين کارفرما ، بزرگترين ناشر، بهترين توليد کننده ، تنها ناظر بر خودش ... و در نهايت ملتي براي خودش است » هم موضع گرفت .
من با رئيس جمهور موافقم. من از آرمان او براي نوسازي حمايت مي کنم . اما اين آرمان در صورتي که در حاشيه باشد و تنها نقش سرباز پياده شطرنج را بازي کند محقق نخواهد شد . اما اگر مردم حس شهروندي داشته باشند و مانند شهروند عمل كنند آن وقت تنها يك نسخه براي عمل كردن وجود دارد: دموکراسي شامل حکومت قانون و بازگشودن راه گفتگويي صادقانه ميان دولت و مردم .
آنچه روسيه را از راه باز مي دارد تنها ترس است . هم در ميان مردم و هم در بين قدرت حاکم اين نگراني وجود دارد که دور جديد نوسازي ممکن است به عدم ثبات يا حتي آشوب بينجامد . در سياست ، ترس بدترين راهنما است و ما بايد بر آن فائق شويم .
امروزه ، روسيه مردم آزاد انديش و خود آئين فراواني دارد که آماده اند مسؤوليت هايي که بر عهده شان است را بپذيرند و از دموکراسي حمايت کنند . اما اين کار بزرگ بستگي به آن دارد که دولت چگونه عمل کند .
منبع: نشريه همشهري ماه شماره 43.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}